اهداف پیامبر اکرم(ص) از غزوات و سرایا مسئلهای است که مورد توجه مستشرقان قرار گرفته و آثار زیادی را درباره آن خلق کردهاند. اکثر مستشرقان اهداف جنگهای پیامبر اکرم(ص) را مادّی و در راستای جنگها، غارتهای بدوی و سلطه سیاسی و اقتصادی پیامبر بر دیگران میدانند. این نوشتار، پس از گزارش طبقهبندی شده دیدگاه مستشرقان، دیدگاه آنان را از منظر قرآن کریم به عنوان نقشه راه پیامبراعظم(ص) بررسی کرده و سه دلیل برای دفاعی بودن قانون جهاد در اسلام ارایه کرده است و ناسازگاری دیدگاه مستشرقان با تعالیم قرآن را به اثبات رسانده است. این سه دلیل عبارت است از: محدود شدن تقویت نیروهای نظامی و امکانات جنگی به دفاع از کیان اسلام و مسلمانان؛ مقید شدن دستور جهاد به کفار محارب و معاند و وجوب همزیستی مسالمتآمیز با اهل کتاب و مشرکان غیر معاند.
قرآن، پیامبر اکرم، غزوات، جهاد دفاعی، مستشرقان.
مستشرقان درباره جنگهای رسول خدا(ص) و اهداف آن نظر واحدی ندارند. برخی از آنان با بررسی منصفانه اسناد و منابع تاریخی تحلیل نسبتاً مقبولی ارایه کرده و جنگهای عصر پیامبر اکرم را امری ضروری برای حیات اسلام و مسلمانان دانستهاند، اما بسیاری از آنان اهداف جنگهای پیامبر اکرم را مادّی و با انگیزه خشونت طلبی و به دست آوردن غنائم، تفسیر و تحلیل نمودهاند. با دو شیوه میتوان دیدگاه مستشرقان درباره جنگهای عصر پیامبر اکرم را نقد و ارزیابی کرد:
1. بر اساس مبانی نظری اسلام یعنی قرآن و سنت پیامبر(ص) که نقشه راه حضرت را نشان میدهد.
2. بر اساس اسناد تاریخی که نکات ظریفی را در اختیار ما قرار میدهد.
در این مقاله، با شیوه نخست مسئله را مورد بررسی قرار میدهیم.
اهداف جنگهای پیامبراکرم(ص)از منظرمستشرقان
به طور کلی، ميتوان دیدگاههای مستشرقان را دربارۀ اهداف غزوات و سرایا در عصر پیامبر اکرم را در پنج قسمت دسته بندی کرد.
برخی از مستشرقان جهاد را راهکاری ميدانند که پیامبراکرم برای نجات پیروان خود از فقر و تنگدستی ارائه کرد:
نویسنده مقاله پیامبر اسلام در دایرةالمعارف آمریکانا در این باره مينویسد:
محمد (ص) به زودی با ضرورت تأمین معاش پیروان خود که از مکه گریخته بودند و اکنون مهاجرون نامیده ميشدند و همچنین تازه مسلمانان که در مدینه به انصار (یاوران) نامیده ميشدند، مواجه گردید. محمد برای تأمین نیازهای آنها قطع طریق کردن کاروان را که در راه بازگشت از سوریه بود، مشروع دانست... . پیروزی در بدر قدرت دنیوی اسلام را بنا نهاد. از این پس، اسلام وضع نظامی مستحکمی یافت. سال بعد ابوسفیان برای جبران شکست، لشکر کشید (تصویر پیامبر در دایرةالمعارف آمریکانا، ص 34).
«ويليام مونتگمري وات» پيروزيهاي سريع مسلمانان را نه به منظور گسترش اسلام، بلکه براي کسب غنايم جنگي ميداند. وی که از دوران پيروزيهاي مسلمانان به دوران سيادتطلبي مسلمانان تعبير ميکند، ضمن رد تلاشهاي نويسندگان مسلمان در رد اين ديدگاه، به صراحت بيان ميدارد که لشکر کشيهاي مسلمانان اساساً براي کسب غنايم بوده است و اتفاقات دوران پيامبر(ص) نيز آن را تأييد ميکند.
وی ضمن به کار بردن واژه «رزيه» (به معنای خسارت و مصیبت) به جاي «غزوه» و «سريه» يادآور ميشود که اينگونه حملات در ميان قبايل عرب باديه نشين يک عمل رايج بوده است و معمولاً از آنجايي که هدف از آن به دست آوردن مال بوده است، کمتر افراد در آن کشته ميشدند؛ لذا براي عرب باديهنشين يک ارزش به شمار میآمد.
محمد(ص) پس از آنکه قبايل مختلف شبه جزيره عربستان را با هم متحد کرد، براي اينکه جلوی دست اندازيهاي قبايل بر همديگر را بگيرد و منفذي براي رهايي انرژي متراکم حمله و هجوم آنان پيدا کند، در سالهاي پاياني حياتش برنامه حمله به سرزمينها و قبايل ديگر را سامان داد که در زمان خلافت عمر به جنگهاي منظم ميان مسلمانان و ارتشهاي بيزانس و ساساني منجر شد (وات، برخورد آرای مسلمانان و مسیحیان (تفاهمات و سوء تفاهمات)، ص 99 ـ 102).
نویسنده کتاب «تمدن قرون وسطی» نیز علت اصلی جنگهای صدر اسلام را فقر مسلمانان و نیازمندیهای مادی آنان میداند. (B.(Medival civilization p35)
توماس آرنولد مينویسد:
روحیه پست مادی وعلاقه اعراب برای به چنگ آوردن غنایم، عامل اصلی و نیروی اساسی بپا دارنده پیروزیهایشان بوده است؛ زیرا اعراب اقوام صاحب پشتکار وسخت کوشاند. این قوم برای فرار از مشکل گرسنگی نیازمند ترک صحرای خشک و رسیدن به اراضی پر ثروت و مرفه مجاور خویش بودند (شوقی ابوخلیل، اسلام در زندان اتهام، 395).
کسانی چون ايرام لاپيدوس (ایرام لاپیدوس، تاریخ جوامع اسلامی، 76) و ستانلي لانبول (شوقی ابوخلیل، اسلام در زندان اتهام، 396) نیز همین دیدگاه را درباره جنگهای پیامبر اکرم(ص) دارند.
برخی از مستشرقان دستور جهاد از سوی پیامبر اکرم(ص) را پاسخی ميدانند به روحیه جنگطلبی و غارتگری که در وجود تازه مسلمانان حجاز وجود داشت. مؤلف «فصل زندگی پیامبر» در تاریخ اسلام کمبریج در تحلیل خود از جهاد مینویسد:
«غزوه و جمع آن مغازی، عادت پیشه مردم عرب چادرنشین، در واقع، نوعی ورزش محسوب میشد. قبل از اسلام، معمولترین هدف این جنگها ربودن گوسفند و شتر گروههای معارض بود» (جمعی از نویسندگان، تاریخ اسلام کمبریج، 82).
وی سپس با اشاره به شماری از جنگهای صدر اسلام مینویسد:
«بسیاری از صحراگردان و شهرنشینان به دلایل سیاسی و یا غیر دینی همچون انگیزه جمعآوری غنایم، به این دولت پیوستند» (همان، 91) وی سپس ادامه میدهد: «او(محمد)، طبیعتاً خواهان آن بود که پیروانش با هم، در صلح و صفا زندگی کنند، اما از آنجا که توان اعراب، بیشتر در جنگهای ضد دیگر قبایل صرف میشد، باید جایگزینی پیدا میشد تا این انرژی صرف آن گردد. این جایگزینی از پیش در مفهوم جهاد یا جنگ مقدس نهفته بود؛ امری که اساساً شامل یک غزوه بود و کسب غنایم نیز در بر میگرفت» (همان).
و در جای دیگر با عنوان دستآورد محمد(ص) مینویسد:
«به منظور جلوگیری از متلاشی شدن جامعه، آن هم به سبب قدرت جنگ افروزانه آنان، پیامبر تفکر جهاد را مطرح کرد» (همان، 98).
برخی از مستشرقان اساساً اسلام را دین خشونت ميدانند که برای سرکوب پیروان ادیان دیگر و گسترش اسلام، جهاد را مطرح کرده است. دیوید هیوم، فیلسوف انگلیسی (1711 ـ 1776) در رساله خود درباره تاریخ طبیعی دین در فصل مقایسه ادیان مينویسد: اسلام از ابتدا با اصول سختگیری بیشتر و خونریزی شروع کرد. حتی امروز هم اگر چه آتشی بر سر پیروان ادیان دیگر نميریزد، آنها را از لعنت و وعده جنگ بی نصیب نميگذارد (نظری، بررسی شیوههای تبلیغی مسیحیت علیه اسلام، 203).
هامبرت رومی (Humbert of Romans) میگوید: آنان (مسلمانان) دربارۀ دین خود تا آنجا جدّی بودند که هر کجا به قدرت میرسیدند، بدون هیچ ترحمی به کشتار کسانی که علیه دین آنان تبلیغ میکردند، اقدام میکردند (همان).
یکی دیگر از مستشرقان انگلیسی به نام «بازورث» به توضیح واژۀ جهاد پرداخته و در سخنانی که گویی خود آن را وضع کرده، درباره این واژه مینویسد:
«جهاد» واژهای است عربی و به معنای «مبارزه» شرعی میباشد. جهاد که به عنوان تکلیفی دینی بر دوش همه پیروان [حضرت] محمد(ص) نهاده شده، بر این مفهوم استوار است که چون دین اسلام دارای اعتبار جهان شمول است، باید حتی اگر لازم باشد، به زور اسلحه، در بین همۀ افراد بشر انتشار یابد. او در ادامۀ سخنان خود مینویسد: در اسلامِ سنتّی، جهاد میبایست علیه «اهل کتاب» (یعنی متولیان مقتدر کتب مقدّس و برتر از همه یهودیان و مسیحیان) و نیز علیه مشرکان ترتیب داده شود تا به اقتدار اسلام گردن نهند و به اسلام بگروند (رضوانی، «تصویر شیعه در دایرةالمعارف آمریکانا»، فصلنامه شیعهشناسی، 199).
برخی از مستشرقان هدف غزوات و سرایا را انتقام مسلمانان از اهل مکه میدانند که آنان را از شهر و دیارشان اخراج کرده بودند. نویسندگان مقاله «محمد پیامبر اسلام» در دایرةالمعارف اسلام لیدن در این باره مینویسند:
«ارتقای مکه به مرکز اسلام، وظیفه جدیدی برعهده پیامبر(ص) نهاد که مسلماً وی آن را پیشبینی کرده بود. هنگامی که زیارت اماکن مقدس در مکه و اطراف آن برای مسلمانان واجب شد، آنان ناگزیر شدند تا راهی برای ورود به سرزمین مقدس بیابند که از آن اخراج شده بودند. (حج/ 25). از آنجا که دستیابی به یک توافقنامه صلحآمیز، غیرممکن به نظر میرسید، لازم بود ورود به مکه با توسل به زور انجام گیرد. پیامبر نیز باید با مردم مکه تسویه حساب میکرد؛ زیرا آنان با بیرون راندن او از شهر، در نظر جهانیان بر او غلبه یافته بودند و عذابی که مکرراً به ایشان وعده داده بود ـ که تا حدی به شکل مجازات کلیشه بیدینان در «داستانهای عذاب» بوده ـ تحقق نیافته بود. این مسأله موجب صدور فرمان الهی جدیدی گردید که در متون سیره با عنوان «اجازه جنگ» با مشرکان از آن یاد شده است. انصار متعهد شده بودند تنها در صورتی که پیامبر آماج حمله قرار گیرد، از او دفاع کنند و تجار مکه مایل نبودند با آغاز جنگ، در حق او لطفی کنند. مهاجران برای جنگیدن پیمان نبسته بودند، و بسیار برخلاف احساساتشان بود که به عنوان اهالی مکه با اعضای قبیله خود و خویشاوندان همخونشان بجنگند. از آیات قرآن که پیروان محمد (ص) را به شدت در اینباره ملامت میکند (بقره/ 216؛ حج/ 38 و آیات بعد و...) میتوان فهمید که مخالفت آنان تا چه حد باعث رنجش محمد(ص) شد» (تصویر حضرت محمد(ص) و حضرت زهرا(س) در دایرةالمعارف اسلام، 78).
مستشرقان واقعنگر جنگهای صدر اسلام را امری اجتنابناپذیر برای حیات مسلمانان و اسلام ميدانند.
جان ديون پورت، نويسندة کتاب «عذر تقصير به پيشگاه محمد و قرآن» ضمن تشبيه رفتار پيامبر(ص) به رفتار حضرت موسي(ع) براي تبليغ آيين آسمانيشان، اتهام نشر اسلام با زور و شمشير از سوي پیامبر(ص) را رد میکند و بر آن است که همانگونه که حضرت موسي(ع) شارع و ناشر قانون بود، براي نجات بنياسرائيل از مصر به زور و قدرت متوسل شد و اگر چنين کاري نميکرد، به يقين نميتوانست قومش را نجات دهد و با اين حال تاکنون هيچ کسي يافت نشده که آن حضرت را متهم به جاهطلبي و قدرتخواهي کند، حضرت محمد(ص) نيز براي وحدت جوامع پراکنده شبه جزيره عربستان که به قبايل متعدد تقسيم بودند و اغلب با يکديگر در حال نزاع و جدال بودند، راه ديگري نداشت جز اينکه به عنوان راهنما و سردار آنها قيام کند و از قدرت نظامي استفاده نمايد. در هر حال، وضع و رفتار پيامبر(ص) طوري بود که به کلي او را از تهمت جاهطلبي منزه نگاه ميداشت (جان دیون پورت، عذر تقصیر به پیشگاه محمد و قرآن، 156 ـ 157 (با تلخیص و اقتباس)).
ام. ساواري (M. Savary)، مستشرق فرانسوي، در کتاب «محمد، ستارهاي که در مکه درخشيد» (این کتاب توسط آقای شکیباپور ترجمه و در سالهای 1346 و 1349 در تهران چاپ شده است) ضمن رد ادعاي جنگطلبي پيامبر، به دفاع از جهاد مسلحانه آن حضرت پرداخته است. وی مينويسد: پيامبر هرگز نميخواست جنگ کند و تا ميتوانست از جنگ دوري ميکرد. تنها زماني رسول خدا به جهاد مسلحانه روي ميآورد که زبان و منطق نيرومند اسلام به علت تعصبهاي جاهلانه و خشک مردم سودمند نبود. پيروان او از روشهاي سياسي خود به علت کارشکني احزاب مخالف مانند کفار و يهوديان کاري از پيش نميبردند؛ جايي که آبرو و شرافت مسلمانان در خطر ميافتاد (ام. ساواری، محمد ستارهای که در مکه درخشید، 74، به نقل از: آل اسحق خوئینی، «اسلام از دیدگاه دانشمندان جهان»، 220 (با تلخیص و اقتباس)).
اين نويسندة فرانسوي در ادامه مينويسد: در هر عصر و زماني دفاع از عقيده و ايمان شايسته و پسنديده است و محمد(ص) نيز در راه خدا و براي دفاع از مسلمانان به جهاد ميپرداخت و جنگ در چنين صورتي جهاد انساني است (همان).
آر. اف. بودلي (R.F Boodli) در کتاب «الرسول، حياة محمد» در دفاع از پيامبر(ص) و ردّ تهمت جنگيطلبي از آن حضرت مينويسد:
«انتقاد کنندگان بر محمد ايراد ميگيرند که او آتش جنگ را دامن ميزند و بعضي از تاريخ نويسان به خيال اينکه تنها محمد اين نوع جنگها را به وجود آورد، در اینباره بسیار قلمفرسایی میکنند. اين تاريخنويسان فراموش کردهاند که در دنيا سبب اساسي جنگها مذاهب و اديان ديگرند و اين اختصاص به اسلام ندارد. اگر محمد(ص) تورات را ميخواند، ميديد موسي جنگهاي مقدسي را به راه انداخته که دو هزار سال قبل از جنگهاي او اتفاق افتاد و اگر کمي بيشتر تورات را مطالعه ميکرد، ميديد پادشاهان بنياسرائيل بيش از او براي دفاع از عقايد خود ميجنگيدند و نیز میديد که عبرانيهاي قديم براي جنگهاي ديني خود قوانين مذهبي گذراندند که هيچ قابل قياس با قوانين امروز نيست. محمد تشنة خونريزي نبود. او به اسير اجازة انتخاب ميداد تا يا جزيه بدهد و يا اسلام را قبول کند» (بودلی، الرسول، حیاة محمد، 413، به نقل از «اسلام: آل اسحق خوئینی، از دیدگاه دانشمندان جهان، 209).
دیدگاههای مستشرقان درباره اهداف جهاد در عصر پیامبر اکرم(ص) را ميتوان چنین دستهبندی کرد:
1. هدف پیامبر اکرم(ص) از جنگها، تسکین روحیه جنگ طلبی وغارتگری تازه مسلمانان حجاز بود.
2. هدف پیامبر اکرم از غزوات و سرایا نجات پیروان خود از فقر و تنگدستی بود.
3. اساساً اسلام دین خشونت است و برای سرکوب پیروان ادیان دیگر و گسترش اسلام جهاد را مطرح کرده است.
4. هدف پیامبر اکرم از غزوات و سرایا انتقام از اهل مکه بود که آنان را از شهر و دیارشان اخراج کرده بودند.
5. اساساً جهاد با هدف دفاع از حیثیت مسلمانان و منافع مادی و معنوی آنان مطرح شد. این مطالب به نحوی ماهیت جنگ های عصر نبوی و اهداف آن را با رویکرد تاریخی تبیین ميکند که چند پرسش کلیتر را پدید ميآورد.
الف) چراقانون جهاد در اسلام وجود دارد؟ اگر اسلام دینی الهی است، چرا به جای صلح، جنگ را مطرح کرده است؟
ب) اهداف جهاد در اسلام چیست؟ و تفاوت ماهوی آن با غارتهای بدوی کدام است؟
ج) چرا مسلمانان با استفاده از قانون جهاد به خود اجازه دادهاند اسلام را بر دیگران تحمیل کنند، در حالی که این قانون با اصل آزادی عقیده مخالف است؟
پرسش سوم مسئله رابطه گسترش اسلام با قانون جهاد را مطرح ميکند که منطقاً باید بعد از پرسشهای اول و دوم پاسخ داده شود؛ از این رو، دو پرسش نخست را از منظر قرآن و سنت پاسخ ميدهیم و پاسخ به پرسش سوم را به مجال دیگری وا میگذاریم.
خاورشناسان از یک طرف برخلاف واقعیتهای تاریخی و بدون ارایه اسناد تاریخی، همه جنگهای صدر اسلام را هجومی گرفته و درصدد توجیه اهداف و انگیزه مسلمانان از این جنگها بر آمدهاند. و از طرف دیگر، این اظهارات با قرآن کریم به عنوان نقشه راه پیامبر اکرم(ص) به هیچ وجه همخوانی ندارد. برای روشن شدن مطلب، اکنون ابتدا اهداف و ماهیت جهاد در اسلام را از نظر قرآن بررسی ميکنیم.
مطالبی که مستشرقان در باره اهداف جنگ های پیامبر اکرم(ص) اظهار کردهاند، با قرآن کریم که نقشه راه پیامبر بوده است، منافات دارد. از نظر قرآن هدف اصلی جنگهای صدر اسلام دفاع از کیان اسلام و مسلمانان بوده است.
همانطور که عدهای از خاورشناسان اذعان کردهاند، جهاد در اسلام قانونی است برای دفاع و مسئله دفاع از ضرورتهای زندگی بشر است. اسلام به عنوان دین جامع برای حیات خودش و پیروانش و نجات انسانهای دربند مسئله جهاد را مطرح کرده است. قرآن کریم ميفرماید اگر دفاع نبود مراکز عبادی و بندگی خداوند ویران ميشد]1[.
توضیح مطلب اینکه اسلام به عنوان یک مکتب آسمانی درصدد زندگی مسالمتآمیز و با شرافت برای همه انسانهاست؛ به همین دلیل، اصل اولی از نظر اسلام صلح است. اما اسلام با پذیرش ذلت و ظلم مخالف است و بیتفاوتی نسبت به حق و باطل را نیز با شرافت انسانی ناسازگار ميداند.
از نظر قرآن جهاد ـ چه در راه دفاع از جامعه اسلامی و حقوق مظلومان باشد (جهاد دفاعی) و چه برای تبلیغ و گسترش اسلام (جهاد ابتدایی) ]2[ ـ در هر صورت دفاع از حقوق انسانیت است، نه ارضای روحیه خودکامگی دنیاخواهان و قدرت طلبان؛ از اینرو، خداونددر قرآن کریم یازده بار واژه «جهاد»، و بیست مورد واژه «قتال» را با کلمه «فی سبیل الله» آورده است. بسامد این قید بر این دلالت دارد که جهاد و قتال تنها باید برای خدا باشد و چنین هدفی محال است با خودمحوری، زورگویی، سلطهطلبی و منفعتگرایی سازگار باشد؛ به همین سبب، از نظر اسلام هر نوع جنگ و ستیزی که با هدف جاهطلبی و به دست آوردن مال و ثروت نامشروع و برای استثمار دیگران باشد، ظلم ناپسند شمرده شده است.
جنگ با هدف دفع تجاوز و دفاع از حق و حقیقت از نظر ادیان الهی و ملتهای آزاده و فرهیخته نه تنها مذموم نیست که مورد ستایش است. بیتردید، اگر ملتی به این بهانه که ما طرفدار صلحایم در برابر متجاوز مقاومت و پایداری نکند، قطعاً مورد مذمت عقلای عالم قرار ميگیرد؛ زیرا این کار در واقع تسلیم شدن و ذلت است.
طبق بیان قرآن کریم در همه ادیان توحیدی این نوع جنگ وجود داشته و تشریع آن به دین اسلام اختصاص ندارد.
(وَكَأَيِّنَ مِنْ نَبِيٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ فَمَا وَهَنُوا لِمَا أَصَابَهُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَمَا ضَعُفُوا وَمَا اسْتَكَانُوا وَاللّهُ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ وَمَا كَانَ قَوْلَهُمْ إِلَّا أَنْ قَالُوا رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَإِسْرَافَنَا فِي أَمْرِنَا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ فَآتَاهُمُ اللّهُ ثَوَابَ الدُّنْيَا وَحُسْنَ ثَوَابِ الآخِرَةِ وَاللّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ)؛ (آلعمران/ 146ـ 148)؛ «با پیامبران که خداپرستان [و خدا دوستان] بسیاری همراه ایشان [با دشمنان] کارزار و جهاد کردند و [هیچگاه] از جهت آنچه [از مصایب و مشکلات] به آنان رسید، ناتوان نشدند و ضعف از خود نشان ندادند، و خداوند شکیبایان را دوست میدارد، و گفتارشان [در چنان وضعی] جز این نبود که پروردگارا! گناهان و زیادهروی مان را بر ما ببخشای و گام هایمان را استوار دار و ما را در برابر کافران یاری کن. پس خداوند پاداش دنیوی و پاداش نیک اخروی به آنان داد، و خدا نیکوکاران را دوست میدارد». در کتب آسمانی دیگر نیز مبارزه حضرت موسی(ع) با فرعونیان و مبارزه ابراهیم(ع) با نمرودیان و... مطرح شده و مورد ستایش قرار گرفته است.
عباس عقاد، نویسنده مصری، در این باره مينویسد:
مسلمانان هیچگاه به زور متوسل نشدند مگر در برابر زوری که منطق نميپذیرد. هرگاه به مسلمانان تعرض نشود، از آنان به جای بدی خوبی ميبینند، چنان که مسلمانان در برخورد با دولت حبشه چنین کردند. در جزیرةالعرب جنگی میان مسلمانان و قبایل عرب در نگرفت جز آنکه ماهیت دفاعی داشت یا هدفی پیشگیرانه در بین بود. حق شمشیر برابر با حق زندگی است. هر جا اسلام دست گرفتن شمشیر را لازم دانسته است، از باب اضطرار و برای حفظ حق در زندگی بوده است.... اسلام دو کلمه است: دین و صلح (العقاد، حقائق الاسلام و اباطیل خصومه، 14).
دلایل متعددی از قرآن کریم ميتوان ارایه کرد که اسلام مسئله جهاد را برای دفاع از حقوق انسانها و کیان اسلام و مسلمانان مطرح کرده است. مهم ترین آنها عبارتاند از:
قرآن کریم تقویت نیروهای نظامی و امکانات جنگی را محدود به حدود خاصی کرده است. حد مجاز کسب قدرت، توانمندی برای دفاع از کیان اسلام و مسلمانان است:
(وَأَعِدُّوا لَهُم مَااستَطَعْتُم مِن قُوَّةٍ وَمِن رِبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّاللّهِ وَعَدُوَّكُمْ وَآخَرِينَ مِن دُونِهِمْ لاَتَعْلَمُونَهُمُ اللّهُ يَعْلَمُهُمْ وَمَا تُنْفِقُوا مِن شَيْءٍ فِي سَبِيلِاللّهِ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَأَنْتُمْ لاَتُظْلَمُونَ) (انفال/60)؛ «در برابر آنها [دشمنان] آنچه توانايى داريد، از نيرو آماده سازيد [و همچنين] اسبهاى ورزيده [براى ميدان نبرد] تا به وسيله آن دشمن خدا و دشمن خويش را بترسانيد و [همچنين] گروه ديگرى غير از اينها را كه شما نمىشناسيد و خدا مىشناسد، و هرچه در راه خدا [و تقويت بنيه دفاعى اسلام] انفاق كنيد، به شما بازگردانده مىشود و به شما ستم نخواهد شد».
طبق این آیه شریفه، هدف نهايى تهيه سلاح و افزايش قدرت جنگى اين نيست كه حکومت اسلامی یا مسلمانان مردم جهان را نابود كنند و آباديها و زمينها را به ويرانى بكشانند. همچنین هدف اين نيست كه سرزمينها و اموال ديگران را تصاحب كنند و هدف اين نيست كه بردگى و استعمار را در جهان گسترش دهند، بلكه هدف اين است كه با اين وسایل، دشمن خدا و دشمن خود را بترسانيد تا آنان طمع به مال و جان و دین مسلمانان پیدا نکنند (ر.ک: مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، 7/ 226).
علامه طباطبایی; در تفسیر این آیه شریفه مينویسد:
جمله (تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ وَعَدُوَّكُمْ) در مقام بيان تعليل جمله (وَأَعِدُّوا لَهُم) است و معنايش اين است كه اين قوا و امكانات دفاعى را تدارك ببينيد تا به وسيله آن دشمن خدا و دشمن خود را ترسانيده و از آنان زهر چشم گرفته باشيد (طباطبایی، المیزان، 9/ 117).
قرآن کریم در آیات متعددی دستور جهاد با کفار را مقید به کسانی کرده است که با مسلمانان ميجنگند. (وَقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ وَلاَ تَعْتَدُوا إِنَّ اللّهَ لاَ يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ) (بقره/190)؛ «[ای مؤمنان!] در راه خدا با کسانی که با شما میجنگند، نبرد کنید و از حد تجاوز نکنید که خدا تعدی کنندگان را دوست نمیدارد».
در این آیه شریفه جمله «فى سبيل الله»، هدف اصلى جنگهاى اسلامى را روشن مىسازد كه جنگ در منطق اسلام هرگز برای انتقامجويى يا جاهطلبى يا كشورگشايى يا به دست آوردن غنایم و اشغال سرزمينهاى ديگران نيست. اسلام همه اينها را محكوم مىكند و مىگويد: سلاح به دست گرفتن و به جهاد پرداختن فقط بايد در راه خدا، و براى گسترش قوانين الهى و بسط توحيد و عدالت و دفاع از حق و ريشه كن ساختن ظلم و فساد و تباهى باشد.
همين نكته جنگهاى اسلامى را از تمام جنگهايى كه در جهان روى مىدهد، جدا مىسازد و نيز همين هدف، در تمام ابعاد جنگ اثر مىگذارد و كميت و كيفيت جنگ، نوع سلاح، چگونگى رفتار با اسيران را به رنگ «فى سبيل الله» در مىآورد. پس قتال در اسلام جنبه دفاع دارد. اسلام مىخواهد به وسيله قتال با كفار از حق قانونى انسانها دفاع كند (مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، 2/19). در آیه دیگری ميفرماید:
(إِلَّا الَّذِينَ يَصِلُونَ إِلَى قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُم مِّيثقٌ أَوْ جَآءُوكُمْ حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ أَن يُقتِلُوكُمْ أَوْ يُقتِلُواْ قَوْمَهُمْ وَلَوْ شَآءَ اللَّهُ لَسَلَّطَهُمْ عَلَيْكُمْ فَلَقتَلُوكُمْ فَإِنِ اعْتَزَلُوكُمْ فَلَمْ يُقتِلُوكُمْ وَأَلْقَوْاْ إِلَيْكُمُ السَّلَمَ فَمَا جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ عَلَيْهِمْ سَبِيلاً) (نساء/ 90) «مگر كسانى كه بپيوندند به گروهى، كه ميان شما و ميان آنان پيمان محكمى است، يا نزد شما بيايند، در حالى كه [بيقين] سينههاى آنان از پيكار با شما يا پيكار با قومشان، به تنگ آمده است. و اگر (بر فرض) خدا مىخواست، قطعاً آنان را بر شما مسلّط مىكرد، و حتماً با شما پيكار مىكردند. پس اگر از شما كنارهگيرى كرده و با شما پيكار ننمودهاند، و با شما طرح صلح افكندند، پس خدا هيچ راهى براى (تعدّى) شما بر آنان قرار نداده است».
همچنین ميفرماید:
(وَإِن جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ إِنَّهُ هُوَ الْسَّمِيعُ الْعَلِيمُ) (نساء/ 90)؛ «و اگر (دشمنان) به صلح متمايل شوند، پس (تو نيز) بدان گراى؛ و بر خدا توكّل كن! [چرا] كه در حقيقت تنها او شنوا [و] داناست».
از جمله دلایل دفاعی بودن جهاد از منظر قرآن وجوب همزیستی مسالمتآمیز با اهل کتاب و مشرکان غیر معاند است. از نظر اسلام غیرمسلمانان به سه گروه تقسیم میشوند: اهل کتاب، مشرکان معاهد و اهل حرب.
اسلام به همزیستی مسالمتآمیز با دو گروه نخست توصیه میکند و تنها به مقابله و پیکار با گروههای معاند و محارب از آنان سفارش میکند. بر همین مبنا اکثر آیات و روایاتی که مسلمانان را به قتال و جنگ دعوت میکنند مربوط به این مورد است. قرآن کریم ميفرماید: (لَايَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُم مِن دِيَارِكُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِين) (ممتحنه/ 8)؛ «خدا شما را نسبت به كسانى كه درمورد دين با شما پيكار نكردند و شما را از خانههايتان بيرون نراندند، منع نمىكند كه به آنان نيكى كنيد و نسبت به آنان دادگرى نماييد؛ [چرا] خدا دادگران را دوست مىدارد».
همانطور که از این آیه استفاده ميشود، افراد غير مسلمان در یک دستهبندی به دو گروه تقسيم مىشوند: گروهى كه در مقابل مسلمانان ايستادند و شمشير كشيدند و آنان را از خانه و كاشانهشان به اجبار بيرون كردند، و خلاصه عداوت و دشمنى خود را با اسلام و مسلمانان در گفتار و کردار آشكارا نشان دادند؛ بنابراین، مسلمانان مکلفاند هرگونه مراوده با اين گروه را قطع كنند و از هرگونه پيوند محبت و دوستى خوددارى نمايند. مصداق روشن این دستور، مشركان مكه، مخصوصاً سران قريش، بودند؛ یعنی گروهى که رسماً دست به اين كار زدند و گروهى ديگر نيز آنها را يارى كردند.
اما دسته ديگرى بودند كه در عين كفر و شرك كارى به مسلمانان نداشتند، نه عداوت مىورزيدند، نه با آنها پيكار مىكردند و نه به بيرون راندنشان از شهر و ديارشان اقدام نمودند. حتى گروهى از آنها پيمان ترك مخاصمه با مسلمانان بسته بودند. نيكى كردن با اين دسته و اظهار محبت با آنها بىمانع بود و اگر مسلمانان معاهدهاى با آنها بسته بودند، بايد به آن وفا كنند و در اجراى عدالت بكوشند (ر.ک: مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، 24/ 33).
پیامبر اکرم با گروههای مختلفی از یهودیان و مسیحیان پیمان صلح امضا کردند (در مورد صلحهای پیامبر ر.ک: مجله معرفت، ش 40، مقالة حامد منتظری). از نظر اسلام اصل اولی صلح است و مواردی که جنگ مشروع است، محدود میباشد. اکنون جنگهای مشروع در اسلام را مرور میکنیم:
به طور کلی در هفت مورد، جنگ در اسلام مشروع شناخته شده است.
از نظر اسلام دفاع واجب است و دفاع گاهی از ناموس، اموال و حقوق شخصی است؛ مثل اینکه کسی برای غارت و خیانت وارد منزل دیگری شود که مبارزه با او واجب است. گاهی نیز دفاع از استقلال و شرافت یک ملت است که بر همه افراد واجب است(به صورت واجب کفایی) از کشور خود دفاع کنند (ر.ک: مطهری، جهاد، 45 ـ 55): (أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُواْ وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ) (حج/39)؛ «به كسانى كه جنگ بر آنان تحميل شده، رخصت (جهاد) داده شد، به خاطر اين كه آنان مورد ستم واقع شدهاند؛ و قطعاً خدا بر يارى آنان تواناست».
عدهای از مشرکان و اهل کتاب که حاضر به مصالحه و پیمان نیستند و هرگونه قراردادی را که در جهت برقراری صلح و آرامش در جامعه اسلامی است، رد میکنند و در برابر نظام اسلامی و گسترش تعالیم اسلام مقاومت مینمایند، محارب هستند که جنگ با آنان مشروع است. خداوند متعال میفرماید:
(وَقتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يُقتِلُونَكُمْ وَلاتَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لايُحِبُّ المُعْتَدِينَ وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَأَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ وَالفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ القَتْلِ وَلاتُقتِلُوهُمْ عِنْدَ المَسْجِدِالحَرَامِ حَتَّى يُقتِلُوكُمْ فِيهِ فَإِنْ قتَلُوكُمْ فَاقْتُلُوهُمْ كَذلِكَ جَزَاءُ الكفِرِينَ) (بقره/190ـ191)؛ « و در راه خدا، با كسانى كه با شما پيكار مىكنند، بجنگيد؛ و [از حدّ] تجاوز نكنيد، چرا كه خدا تجاوزكاران را دوست نمىدارد. و هر كجا آنان را يافتيد، بكشيد؛ و از جايى كه شما را بيرون راندند، آنان را بيرون كنيد. و (بدىِ) آشوبگرىِ [شرك]، از كشتار [هم] شديدتر است. و در كنار مسجد الحرام با آنان پيكار مكنيد؛ مگر اينكه در آنجا با شما بجنگند. و اگر با شما پيكار كردند، پس آنها را بكشيد. سزاى كافران چنين است». اکثر آیاتی که به طور مطلق دستور جنگ با اهل کتاب، مشرکان و کفار ميدهد نیز به اهل عناد و محاربان از آنان حمل ميشود؛ همانند آیات 29، 36، 123 سوره توبه و آیه 52 سوره فرقان.
خداوند در قرآن کریم به اهل ایمان فرمان ميدهد در صورتی که منافقان از نفاق و فتنهگری دست برندارند، با آنان جنگ کنند: (سَتَجِدُونَ ءَاخَرِينَ يُرِيدُونَ أَن يَأْمَنُوكُمْ وَيَأْمَنُواْ قَوْمَهُمْ كُلَّ مَا رُدُّواْ إِلَى الْفِتْنَةِ أُرْكِسُواْ فِيهَا فَإِن لَّمْ يَعْتَزِلُوكُمْ وَيُلْقُواْ إِلَيْكُمُ السَّلَمَ وَيَكُفُّواْ أَيْدِيَهُمْ فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَأُولئِكُمْ جَعَلْنَا لَكُمْ عَلَيْهِمْ سُلْطناً مُّبِيناً) (نساء/ 91)؛ «بزودى (گروه) ديگرى را خواهيد يافت، كه مىخواهند از شما آسوده خاطر شوند و از قومشان (نيز) ايمن باشند. (ولى) هر گاه به سوى فتنه (و بت پرستى) بازگردانده شوند، در آن سرنگون مىشوند. پس اگر از (درگيرى با) شما كنارهگيرى نكرده و با شما طرح صلح نيفكنده و دست از شما نكشيدهاند، پس آنان را هر كجا يافتيد، ايشان را (به اسارت) بگيريد و بكشيدشان. و آنانند كه براى شما، تسلّطى آشكار، بر آنان قرار داديم».
این دسته از منافقان كسانى هستند كه مىخواهند براى حفظ منافع خود در ميان مسلمانان و مشركان آزادى عمل داشته باشند و براى تأمين اين هدف خویش، راه خيانت و نيرنگ پيش گرفته، با هر دو گروه اظهار همكارى و همفكرى مىكنند. به همين دليل، هنگامى كه ميدان فتنهجویى و بتپرستى پيش آيد، همه برنامههاى آنان وارونه مىشود و با سر در آن فرو مىروند!: «كلما ردوا الى الفتنة اركسوا فيها». به همین علت، خداوند به مسلمانان دستور داده است كه هر كجا آنان را بيابند، اسير كنند و در صورت مقاومت به قتل برسانند (مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، 4/59).
خداوند جنگ با مشرکان پیمان شکن را مجاز میشمارد: (وَإِن نَكَثُوا أَيْمَانَهُم مِن بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُوا فِي دِينِكُمْ فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لَاأَيْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنتَهُون أَلَا تُقَاتِلُونَ قَوْماً نَكَثُوا أَيْمَانَهُمْ وَهَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ وَهُم بَدَءُوكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَوْهُ إِن كُنتُم مُؤْمِنِين قَاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَيْدِيكُمْ وَيُخْزِهِمْ وَيَنصُرْكُمْ عَلَيْهِمْ وَيَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِين وَيُذْهِبْ غَيْظَ قُلُوبِهِمْ وَيَتُوبُ اللّهُ عَلَى مَن يَشَاءُ وَاللّهُ عَلِيمٌ حَكِيم) (توبه/12ـ 15)؛ «و اگر سوگندهايشان را پس از پيمانشان شكستند، و در دين شما طعنه زدند، پس با پيشوايان كفر پيكار كنيد؛ [چرا] كه آنان هيچ سوگندى برايشان (معتبر) نيست، تا شايد آنان (به كار خود) پايان دهند. چرا با گروهى كه سوگندهايشان را شكستند، و آهنگ اخراج فرستاده [خدا] كردند، پيكار نمىكنيد؟! و حال آن كه آنان نخستين بار (پيكار) با شما را آغاز كردند؛ آيا از آنان مىهراسيد؟! اگر مؤمنيد، پس خدا سزاوارتر است كه از (مخالفت) او بهراسيد. با آن (مشرك) ان پيكار كنيد، تا خدا آنان را با دستان شما مجازات كند؛ و رسوايشان سازد و شما را بر آنان يارى گرداند و سينههاى گروه مؤمنان را شفا بخشد. و خشمِ شديدِ دلهاى آنان را [از ميان] ببرد؛ و خدا توبه هر كس را بخواهد (و شايسته بداند)، مىپذيرد؛ و خدا داناى فرزانه است».
دفع آشوبها و سرکوب یاغیگریهای داخلی نیز از مواردی است که اسلام جنگ با آن را مجاز ميشمارد. قرآن مجید در اینباره ميفرماید: (وَإِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُوءْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَی الأُْخْری فَقاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتّی تَفِیءَ إِلی أَمْرِ اللّهِ فَإِنْ فاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ) (حجرات/ 13)؛ «هر گاه دو گروه از مؤمنان با هم به نزاع و جنگ پردازند، در میان آنها صلح برقرار سازید و اگر یکی از آنها به دیگری تجاوز کند با طائفه ظالم پیکار کنید تا به فرمان خدا باز گردد. هرگاه بازگشت (و زمینه صلح فراهم شد) در میان آن دو طبق عدالت، صلح برقرار سازید و عدالت پیشه کنید که خداوند عدالت پیشگان را دوست دارد».
قرآن برای رهایی انسانهایی که زیر ظلم هستند به مسلمانان دستور مبارزه با ستمگران را داده است: (وَمالَکُمْ لاتُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجالِ وَالنِّساءِ وَالْوِلْدانِ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَةِ الظّالِمِ أَهْلُها وَاجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا وَاجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ نَصِیراً) (نساء/ 75)؛ «چرا در راه خدا و در راه مردان و زنانی که (به دست ستمگران) تضعیف شدهاند، پیکار نميکنید؟ همان افراد (ستمدیده ای) که ميگویند: خدایا ما را از این شهر (مکه) که اهلش ستمگرند، بیرون ببر و برای ما از طرف خود سرپرست قرار بده و برای ما از طرف خود یار و یاوری تعیین فرما».
جهاد ابتدایی از مسلّمات فقه اسلامی است و در اصل آن اختلافی بین شیعه و سنی وجود ندارد (ر.ک: مصباح یزدی، جهاد در قرآن، 139). برخی به سبب جوّی که از ناحیه لبیرالها به وجود آمده است، جهاد ابتدایی را منکر شدهاند (آقای صالحی نجفآبادی در کتاب جهاد در قرآن سعی کرده است جهاد ابتدایی را انکار کند تا به زعم خود چهره اسلام را از خشونت بزداید، در صورتی که اگر به دلایل جنگ ابتدایی توجه شود، خشونتی دامن اسلام را نمیگیرد (ر.ک: صالحی نجفآبادی، جهاد در قرآن، 15ـ27)).
قرآن کریم ميفرماید: (وَقَاتِلُوهُمْ حَتى لاتَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ للَّهِ فَإِنِ انتهَوْا فَلا عُدْوَنَ إِلا عَلى الظلِمِينَ) (بقره/ 193)؛ «و با آنها پيكار كنيد! تا فتنه (و بتپرستى، و سلب آزادى از مردم) باقى نماند؛ و دين، مخصوص خدا گردد. پس اگر (از روش نادرست خود) دست برداشتند، (مزاحم آنها نشويد! زيرا) تعدّى جز بر ستمكاران روا نيست».
اندیشمندان مسلمان با دو بیان جهاد ابتدایی را تبیین کردهاند:
1. تنها حق اصیل و ذاتی در عالم، حق خداست؛ چه سایر حقوق در پرتو این حق است که معنی مییابند. خداوند مالک حقیقی همه موجودات و از جمله انسان است و تمامی مخلوقات همه هستی خود را وامدار اویند. این رابطه مالکیت بین خداوند از یکسو و سایر موجودات از سوی دیگر، ایجاب میکند که تمامی هستی طبق خواست و اراده خدا به چرخش و گردش درآید (برای آگاهی بیشتر، ر.ک: مصباح یزدی، نظریه حقوقی اسلام، حقوق و سیاست در قرآن، فصل دوم).
در مورد جامعه انسانی هم اقتضای حق این است که در سراسر جوامع بشری تنها خدا پرستش گردد و دین او حاکم و سخنش برتر باشد: (وَكَلِمَةُ اللّهِ هِيَ الْعُلْيَا) (توبه/40)؛ «کلمه خدا است که برتر است».
البته مقصود از برافتادن کفر و شرک این نیست که همه انسانها مسلمان و موحد شوند؛ چرا که با جبر و زور نمیشود در دلها نفوذ کرد: (لاَإِكْرَاهَ فِي الدِّينِ) (بقره/ 256)، بلکه منظور این است که نظام حاکم بر جهان، نظامی الهی و توحیدی باشد و حاکمیت از آنِ خدا گردد. و موانعی که برای گسترش عبودیت وجود دارد، برداشته شود.
2. دفاع از حقوق انسانی انسانها؛ برخی از اندیشمندان مسلمان جهاد ابتدایی را دفاع از حقوق انسانی انسانها ميدانند. از دیدگاه ایشان، با توجه به اینکه اسلام، توحید و دین حق را یک امر فطری (روم/11) و فلسفه آفرینش انسان را عبودیت پروردگار ميداند (ذاریات/56) و پرستش خداوند را صراط مستقیم انسانیت ميشناسد (آلعمران/ 51) و پذیرش دین الهی را باعث حیات طیبه بشری ميداند (نحل/ 97؛ انفال/ 24) و نادیده گرفتن پیامهای توحیدی و آسمانی را باعث سقوط انسان به درجه حیوانیت و بهیمیت تلقی ميکند (اعراف/ 179؛ انفال/22)، قهراً توحید و دین کامل را یک حق انسانی قلمداد ميکند و دفاع از آن را کمتر از دیگر حقوق انسانی نميداند. بنابراین، جهاد عقیدتی در حقیقت دفاع از حقوق انسانی به شمار ميآید و مانند همه دفاعهای دیگر، مشروع و مجاز تلقی ميگردد. بر این اساس، اسلام به خود حق ميدهد که با تمام مظاهر شرک و عوامل بیدینی و بیاعتقادی بشر مبارزه کند و خود را مجاز ميداند با هر چیز یا هر کس که در اغوا کردن مردم و گرایش آنها به سوی شرک و باطل نقش دارد و یا جلوی نشر و نفوذ دین حق را ميگیرد، مبارزه نماید. در همین راستا بتشکنی پیامبر اسلام(ص) و ابراهیم(ع) و یا جنگ پیامبر اکرم با سران شرک در مکه، به راحتی قابل توجیه است و مسامحه اسلام در این زمینه به معنای کوتاهی در دفاع از مهمترین حق انسانی است (ر.ک: مطهری، جهاد در اسلام، 64ـ 41؛ سید قطب، الضلال فی تفسیر القرآن، 187ـ186).
اهدافی که مستشرقان برای جنگهای مسلمانان صدر اسلام مطرح کردهاند، با آیات قرآن که به مثابه نقشه راه پیامبر اکرم(ص) است، منافات دارد. از نظر قرآن هر نوع جنگ و ستیزی که با هدف جاه طلبی و به دست آوردن مال و ثروت نامشروع و برای استثمار دیگران باشد، ظلم تلقی شده و حرام است. همچنین با سه دلیل قرآنی دفاعی بودن جهاد در اسلام اثبات گردید؛ یعنی محدود شدن تقویت نیروهای نظامی و امکانات جنگی به دفاع از کیان اسلام ومسلمانان؛مقید شدن دستور جهاد با کفار به محاربان و معاندان از آنان و وجوب همزیستی مسالمتآمیز با اهل کتاب و مشرکان غیر معاند. همچنین روشن شد که تنها در هفت مورد جنگ از نظر قرآن کریم مجاز است که هیچیک از آن موارد با اظهارات مستشرقان هم خوانی ندارد؛ چنانکه مستشرقان منصف نیز به این حقیقت اذعان کردهاند.
1.ابن هشام، السیرة النبویة، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1417 ق.
2.ابنفارس، احمد، معجم مقاييساللغة، نشر دارالکتب اسلامية بيروت، چاپ سوم، 1420ق.
3.ابونعیم، دلائل النبوة، بیروت، دارالمعرفه، 1397 ق.
4.جمعي از نويسندگان، تاريخ اسلام (پژوهش دانشگاه کيمبريج)، ترجمه احمد آرام، تهران، اميرکبير، چاپ دوم، 1378.
5.جوادي آملي، عبدالله، تفسير تسنيم، قم، مركز نشر اسراء، چاپ سوم، 1381ش.
6.حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشيعة، قم، موسسه آل البیت:، 1370ش.
7.حوراني، آلبرت، تاريخ مردمان عرب، ترجمه فريد جواهرکلام، تهران، اميرکبير، 1384.
8.خوئيني، علي آل اسحق، اسلام از ديدگاه دانشمندان جهان، قم، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي.
9.خوري حتي، فيليپ، تاريخ عرب، ترجمه ابوالقاسم پاينده، تهران، شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، سوم، 1380.
10. دورانت، ويل، تاريخ تمدن، ترجمه ابوالقاسم پاينده، تهران، اقبال، 1343ش.
11. زرین کوب، عبدالحسین، کارنامة اسلام، تهران، امیر کبیر، 1362ش.
12. زيدان، جرجي، تاريخ تمدن اسلام، ترجمه علي جواهر کلام، تهران، امير کبير، چاپ يازدهم، 1384.
13. سید رضی، نهج البلاغه، تصحیح صبحی صالح، دارالهجرة، قم.
14. سید قطب، فی ظلال القرآن، دار الشروق، 1402ق.
15. شوقی ابوالخلیل، اسلام در زندان اتهام،ترجمه حسن اکبري مرزناک، تهران، بعثت، 1355.
16. شیخ صدوق، محمد بن علی، التوحید، قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1362.
17. طباطبايى، سيد محمد حسين، الميزان فى تفسير القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامى جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1417 ق.
18. لاپیدوس، ايرام، تاريح جوامع اسلامي،ترجمه علي بختياريزاده، تهران، اطلاعات، چاپ دوم، 1387.
19. لوبن، گوستاو، تمدن اسلام و عرب، ترجمه سيد هاشم رسولي محلاتي، تهران، کتابچي، 1387.
20. لوکاس، هنري استيون، تاريخ تمدن، ترجمه عبدالحسين آذرنگ، تهران، سخن، چاپ هفتم، 1387.
21. مطهری، مرتضی، جهاد، تهران، صدرا، 1380ش.
22. مکارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، تهران، دار الکتب الاسلامية، تهران، 1364 ش.
واقدی، محمد بن عمر، المغازی، تحقیق مارسدن جونز، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چاپ سوم، 1989م
1ـ (وَلَوْ لادَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَواتٌ وَمَساجِدُ يُذْكَرُ فيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثيراً وَلَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزيز) (حج/40)؛ «و اگر خداوند بعضى از مردم را بوسيله بعضى ديگر دفع نكند، ديرها و صومعهها و معابد يهود و نصارا و مساجدى كه نام خدا در آن بسيار برده مىشود، ويران مىگردد! و خداوند كسانى را كه يارى او كنند (و از آيينش دفاع نمايند) يارى مىكند؛ خداوند قوى و شكست ناپذير است».
2ـ دفاع گاهی از ناموس و حقوق شخصی است، مثل اینکه کسی به منزل انسان برای غارت و خیانت وارد شود که مبارزه با او واجب است. اگر کسی در این راه کشته شود، شهید است. گاهی دفاع از استقلال و شرافت یک ملت است که بر همه افراد واجب است (به صورت واجب کفایی) از کشور خود دفاع کنند. مورد سوم جایی است که انسان هایی مورد ظلم قرار گرفته باشند که بر مسلمانان دیگر واجب است در حد توان به آنها کمک کنند. مورد چهارم جایی است که حقوق انسانی افراد به خطر افتاده است و عدهای مانع رسیدن پیام اسلام که منشأ حیات طیّب و انسانی است، به آنان هستند (ر.ک: مطهری، جهاد، 45 ـ 55).